English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recoil U بحال خود برگشتن
recoiled U بحال خود برگشتن
recoiling U بحال خود برگشتن
recoils U بحال خود برگشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
relapse U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing U مرتد بحال نخستین برگشتن
recoil U بحال نخستین برگشتن
recoiled U بحال نخستین برگشتن
recoiling U بحال نخستین برگشتن
recoils U بحال نخستین برگشتن
Other Matches
recvperate U بحال امدن
to let alone U بحال خودواگذاردن
leave alone U بحال گذاردن
alas for him U وای بحال او
bring to U بحال اوردن
rehabilitated U بحال نخست برگرداندن
rehabilitate U بحال نخست برگرداندن
to come U بحال ایست درامدن
restored U بحال اول برگرداندن
restores U بحال اول برگرداندن
sympathy for any one U دلسوزی بحال کسی
restore U بحال اول برگرداندن
restoring U بحال اول برگرداندن
rehabilitates U بحال نخست برگرداندن
to put to a pause U بحال ایست دراوردن
let alone U بحال خود واگذاردن
dilapidate U بحال ویرانی دراوردن
woe betide thee U وای بحال تو بدابحال تو
involuted U بحال نخست برگشته
rehabilitating U بحال نخست برگرداندن
self pity U دلسوزی بحال خود
self-pity U دلسوزی بحال خود
fetch up U بحال ایست درامدن
come round U بحال اول رسیدن
restitute U بحال اول برگرداندن
equilibrate U بحال تعادل دراوردن
moseyed U بحال گردش راه رفتن
moseying U بحال گردش راه رفتن
moseys U بحال گردش راه رفتن
mosey U بحال گردش راه رفتن
It is immaterial to her . U بحال او هیچ فرقی نمی کند
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
let it remain as it is U بگذاری بحال خود باقی باشد
to leave him to him self U او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
to stand any one in good stead U بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
puerperium U مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
deviates U برگشتن
deviated U برگشتن
regurgitates U برگشتن
regurgitating U برگشتن
deviate U برگشتن
hark back U برگشتن
deviating U برگشتن
abjeure U برگشتن از
chare U برگشتن
revert U برگشتن
reverted U برگشتن
reverting U برگشتن
come back U برگشتن
reverts U برگشتن
go back U برگشتن
backslide U برگشتن
regurgitated U برگشتن
regurgitate U برگشتن
double back <idiom> U برگشتن
retroflex U برگشتن
roll around <idiom> U برگشتن
to come back U برگشتن
to go back U برگشتن
to put back U برگشتن
to turn turtle U برگشتن
returns U برگشتن
returning U برگشتن
returned U برگشتن
return U برگشتن
get back <idiom> U برگشتن
sheer U برگشتن
reverse U برگشتن
reversed U برگشتن
lapse vi U برگشتن
on the way back U در برگشتن
recrudesce U برگشتن
regorge U برگشتن
reoccurrence U برگشتن
reoccurring U برگشتن
repullulate U برگشتن
resile U برگشتن
reversing U برگشتن
reverses U برگشتن
head off <idiom> U به عقب برگشتن
introspect U بخود برگشتن
untread U برگشتن بازگشتن
to fall away U برگشتن مرتدشدن
apostatize U از دین برگشتن
till his return U تا موقع برگشتن او
resile U به عقب برگشتن
remigrate U از مهاجرت برگشتن
to bounce [cheque/check] U برگشتن [چکی]
capsizing U برگشتن قایق
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
swindled U ورق برگشتن
swindle U ورق برگشتن
rebounds U پس زدن برگشتن
rebound U پس زدن برگشتن
rebounded U پس زدن برگشتن
swindles U ورق برگشتن
capsizes U برگشتن قایق
capsized U برگشتن قایق
rebounding U پس زدن برگشتن
capsize U برگشتن قایق
repatriate U بمیهن خود برگشتن
toppling U برگشتن واژگون کردن
topples U برگشتن واژگون کردن
charring U جسم زغال برگشتن
perseverate U اصراردر برگشتن کردن
chars U جسم زغال برگشتن
toppled U برگشتن واژگون کردن
topple U برگشتن واژگون کردن
retracts U عقب کشیدن برگشتن
retracting U عقب کشیدن برگشتن
retracted U عقب کشیدن برگشتن
retract U عقب کشیدن برگشتن
char U جسم زغال برگشتن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriating U بمیهن خود برگشتن
repatriates U بمیهن خود برگشتن
to throw back U به تبار خود برگشتن
repatriated U بمیهن خود برگشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
home U شهر بخانه برگشتن
homes U شهر بخانه برگشتن
recoveries U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
recovery U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
bear up U برگشتن قایق بسمت باد
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
backcross U چند پشت بعقب برگشتن
counter recoil U برگشتن لوله پس از عقب نشینی
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
aestivate U رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
bear off U برگشتن قایق بسمت مخالف باد
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
procedure turn U دور زدن برای برگشتن در مسیر
blench U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching U جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back U برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undo U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
recycles U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycling U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draws U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle U برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradled U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle U نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate U خود به خود برگشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com